سرویس فرهنگ و هنر مشرق - در روز چهارم (دوشنبه)، یک فیلم خستهکننده از نیما اقلیما و دو فیلم خوب از مقصودی و حاتمیکیا نمایش یافتند. اقبال روز چهارم، با مهدی جعفری بود؛ فیلمبردار دور از حاشیه و کاربلدی که دو فیلم خوب امروز را فیلمبرداری کرده بود؛ دو نوع سینما، با دو سبک فیلمبرداری.
در این روز، فیلمهای ذیل در سالن نمایش پردیس ملت نمایش یافتند:
امیر/ نیما اقلیما
خجالت نکش/ رضا مقصودی
به وقت شام/ ابراهیم حاتمیکیا
**سر به هوا
نام فیلم: امیر/ کارگردان: نیما اقلیما o (بیارزش)
خلاصه داستان: امیر (میلاد کیمرام) سنگ صبور خانواده و دوستانش است.
این فیلم، نخستین ساختۀ کارگردانش است که از قضا در رشتۀ سینما تحصیل کرده و میخواهد به هر ضرب و زوری هست متفاوت باشد. فیلم را باید در گروه هنر و تجربه دستهبندی کرد. اما به دلیل اینکه امسال خوشبختانه این گروه فرعی در جشنواره وجود ندارد لذا فیلم را به بخش سودای سیمرغ راه دادهاند که اصلاً این لیاقت را نداشت. نکته در این است که وقتی بخش هنر و تجربه را (که در سه سال گذشته، همچون پیچک به درخت جشنواره چسبیده بود) حذف کردهاند قاعدتاً نباید فیلمهای این بخش را زیر سبیلی به جشنواره راه میدادند. حتی اگر پنج نفر از اعضای هیئت انتخاب به آن رأی داده باشند.
کارگردان فیلم امیر قصد کرده تا چرخ را از نو اختراع کند. او همۀ دستاوردهای تاریخی سینما را نادیده میگیرد تا بتواند متفاوت باشد. و یکی از مهمترین آنها، قاببندیهای متفاوت است که واقعاً توی ذوق میخورد. جناب اقلیما در این فیلم، قابهای سر به هوا بسته است. یعنی با افزایش هد روم (head room)، تا آن حد که بازیگرانش را از گردن به بالا در یک سوم پایینی بیاورد و دو ثلث بالایی کادر را خالی بگذارد! ماجرا وقتی مضحک میشود که بازیگر کودک فیلم، همیشه زیر کادر میماند و فقط صدایش شنیده میشود. پلانهای طولانی هم باعث شده تا کارگردان نتواند نماهایش را قطع کند و یک اینسرت از تصویر کودک به مخاطب بدهد. او رونمایی از تصویر کودک را برای نمای پایانی گذاشته تا مثلاً مخاطبش را غافلگیر کند. اما اگر مخاطبی اصلاً در سالن سینما باقی مانده باشد.
کنفرانس مطبوعاتی فیلم، با تعارفات بسیار برگزار شد. شاید نتوانم به صراحت بگویم که ماجرای لباس نوی امپراطور، تکرار شده بود اما آنهایی که بیجهت از فیلم تعریف میکردند واقعاً هیچ چیز نداشتند بگویند. گوئیا که باید طبق معمول از افراد همحزبی خود دفاع میکردند. اما آن کسانی که دیشب علیه سینما قصهگوی مهدویان جیغ بنفش میکشیدند امروز به طرز مشکوکی ساکت شده بودند.
******
الگوبرداری از رئیس جمهور
خجالت نکش/ رضا مقصودی **** (عالی)
خلاصه داستان: مشکلات یک مرد روستایی به نام قنبر (احمد مهرانفر) که به سبب حمایت دولت سابق از فرزند بیشتر، تصمیم میگیرد بچۀ چهارم بیاورد اما همسرش صنم (شبنم مقدمی) موافق نیست.
اولین ساختۀ رضا مقصودی را که بیست و چند سال، فیلمنامههای خوب و باتکنیک نوشته است، باید به فال نیک گرفت. این دهمین نوشتۀ مقصودی در سینما است که خودش را برای اولبار به پشت دوربین فرستاده است. و چه خوب! برای کسی که فیلمنامۀ قبلیاش سالوادور به افتضاح ساخته شده بود واقعاً جا داشت که همان تهیه کننده (سید امیر پروین حسینی) خطاهایش را جبران کند؛ تهیه کنندهای که حالا بعد از ساخت زاپاس، سالوادور و آینه بغل، اکنون به یکی از تهیه کنندگان متخصص در ژانر کمدی تبدیل شده و گوئیا قصد دارد همین ژانر را ادامه دهد.
منتقدان دیگری هم هستند که نسبت به این فیلم، نظر متفاوتی دارند؛ اینجا بخوانید:
از ذائقه سطحیات «خجالت نکش» + عکس
رضا مقصودی بیشتر از همه، با فیلمنامههای لیلی با من است، مهر مادری و شیدا شناخته میشود؛ فیلمهایی که هر سه توسط کمال تبریزی ساخته شدهاند. اما مقصودی در این فیلم، کارگردان موفقی هم هست. هرچند که فیلم او پروداکشن کوچکی دارد اما نشان میدهد که او از عهدۀ کارگردانی فیلم نیز به خوبی برآمده. آقای مقصودی، فیلمنامه را به اتفاق همسرش خانم افرا جورابلو نوشته و این باعث شده که فیلم به سمت مردان یا زنان قصه سقوط نکند و بیانیۀ سیاسی و اجتماعی صادر نکند.
فیلم «خجالت نکش» ، یک کمدی موفق با ریتم خوب است که حتی تماشاگران حرفهای را نیز به خوبی میخنداند و به وجد میآورد، بدون اینکه به ورطۀ ابتذال بیفتد. فیلم به لحاظ تطبیق با فرهنگ بومی و ایرانی ما، در حد ایدهال است. و چه بهتر از این؟ خدا را به سبب این نعمت، شکر میگزارم و دعوت می کنم که مخاطبان این فیلم زیبا را با خانوادههای خود تماشا کنند و از آن لذت ببرند.
******
**حماسۀ دمشق
به وقت شام/ ابراهیم حاتمیکیا *** (خوب)
خلاصه داستان: علی (بابک حمیدیان) و یونس (هادی حجازیفر)، دو خلبان ایرانی در سوریه هستند که برای نجات عدهای از اهالی تدمُر به آن شهر میروند اما هواپیمای آنها در مسیر بازگشت، به دست اسیران داعش میافتد.
نوزدهمین فیلم حاتمیکیا، از فیلمهای قبلی او تکنیکیتر شده است. اما خوشبختانه این تکنیک باعث نشده که کارگردان از تحقیقات و فیلمنامه غافل شود. او موفق شده است تا قدم بلندتری به جلو بردارد و حماسهای دیگر خلق کند.
همیشه در مورد موضوعات خارجی این خوف وجود دارد که فیلمساز به دلیل غرابت، از عهده برنیاید و مخاطب از همراهی با فیلم باز بماند. اما در مورد این فیلم نه تنها اینطور نشده است بلکه حتی کسانی که به موضوع واقف هستند از جزئیات فیلم لذت میبرند. مانند شخصیتهای امسلمی و شیخ ممدوح سعودی، که مابهازای خارجی دارند.
اما نکتۀ اساسی فیلم این است که جناب حاتمیکیا توانسته مانند فیلمهای دفاع مقدس خود، یک «حماسه» خلق کند. و این چیزی است که از عهدۀ هیچکس دیگر بجز او بهدرستی برنمیآید. حاتمیکیا این قدرت را دارد که حتی در محیط تئاتری یک آژانس هواپیمایی یا در شهر شلوغ فیلم بادیگارد، قصههای حماسی بیافریند و به مخاطب وطنیاش درس شجاعت بدهد و اشک شوق و شکر او را نیز درآورَد. و همین روحیه است که در ادوار گذشته، افرادی همچون فردوسی را به سرودن شاهنامه واداشته است.
و ما بعد از اتمام جنگ تحمیلی، چقدر از روح حماسه و پهلوانی به دور افتاده بودیم. اما نسیمی که از سمت شام وزیدن گرفت، سرهایی را هوایی کرد و به اوج فلک رساند و به باقی مردم این توفیق را داد که پیکرهای بیسر آنها را بر روی دست با حزن و افتخار تشییع کنند و این پهلوانان روزگارمان را با افتخار الگوی فرزندان خود کنند. تا ان شاء الله درخت زقومی را که به دست معاویه در ۱۴۰۰ سال قبل کاشته شده است از ریشه کنده شود و آفتاب دولت عدلگستر مهدوی طالع شود.
میخواستم بگویم که حاتمیکیا باز هم توانسته است که یک فیلم حماسی و شوق برانگیز بسازد که اجمالاً گفتم. تماشای این فیلم، عموم مخاطبان را خرسند خواهد کرد.
امیر اهوارکی